|

سوزنبان، مذاکره و زلزله

جولای  2020 / 2 بدون نظر

مصاحبه من با عنوان «آینده ایران و چهار زلزله» درباره این که انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ پایان یک دهه چالش، تنش و تلاش برای استخوان ترکاندن جمهوری اسلامی است،‌ در روزنامه شرق ۲۵ خرداد ۹۹ منتشر شد. در این مصاحبه گفته‌ام که ما یک دهه بسیار مهم را (از ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۰) پشت سرگذاشته ایم که با دو زلزله آغاز شده است و با دو زلزله پایان می‌یابد و کل این دهه، «دهه تحول‌خواهی» بوده است.

متن کامل مصاحبه با شرق را در اینجا بخوانید.

 یعنی اگر دهه ۶۷ تا ۷۶ را دهه «بازگشت و بهبود خواهی» بنامیم؛ دهه ۷۶ تا ۸۸ را دهه «بازنگری و اصلاح‌طلبی» بنامیم، دهه ۸۸ تا ۱۴۰۰ دهه «بازسازی و تحول‌خواهی» بوده است، یعنی نظام سیاسی ما در سالهای پس از جنگ، مراحل دگرگونی یا تکامل سیستمی (بهبود – اصلاح – تحول) را به صورت طبیعی و پشت سرهم و خیلی شتابان طی کرده است و اکنون به طور طبیعی دهه‌ای که از ۱۴۰۰ شروع می‌شود دهه «نوسازی و افق‌گشایی» است. گرچه تحولات سه دهه قبل هیچکدام به تکامل خود نرسیدند ودر میانه راه ناتمام ماندند، اما دهه افق‌گشایی ناتمام نخواهد ماند، یعنی نمی‌تواند ناتمام بماند، یعنی افق گشایی هم «الزاما» شروع می شود و هم «کامل» می شود. بهبودخواهی «الزاما» باید بعد از جنگ شروع می‌شد وگرنه نظام نوپای اسلامی‌ نمی‌توانست هویت و قابلیت یک نظام سیاسی مرسوم مدرن را به نمایش بگذارد و به داخل و خارج نشان دهد که از پس مدیریت یک کشور در دنیای مدرن برمی‌آید. اما بخشی از سیستم که قدرت داشت ولی شناخت درستی از دنیای مدرن نداشت، کم‌کم که پیامدهای بهبودخواهی آشکار شد، وحشت کرد و فشار آورد تا دوره بهبودخواهی هاشمی، ناتمام، متوقف شود.

اصلاح طلبی در ۷۶ می توانست شروع نشود، یعنی نظام آن اندازه اقتدار داشت که اگر بخواهد،‌ نگذارد شروع شود، اما تشتت در ائتلاف حاکم، باعث شد که جامعه از این فرصت بهره ببرد و با انتخاب خود کشور را وارد فاز «اصلاح طلبی» کند. اصلاح طلبی، تصادفی شروع شد نه «الزامی» و بنابراین وقتی شروع شد الزامی به تکمیل آن نبود و می توانستند مانع تکمیل و تکامل آن شوند و شدند. تحول خواهی ۸۸ هم می توانست شروع نشود و وقتی هم شد دیدیم که نگذاشتند تکمیل شود و تکامل یابد. اما «افق گشایی» را نه می شود مانع شروعش شد و نه پس از شروع می‌شود مانع تکمیل و تکامل آن شد. افق‌گشایی یک انتخاب «همه یا هیچ» است، قسمت ‌بردار نیست. در دهه های پیشین اگر تغییرات شکست می خورد مرحله بعدی‌ای وجود داشت. از جنگ به بهبود، از بهبود به اصلاح، از اصلاح به تحول و از تحول به افق گشایی، می‌توانستیم عبور کنیم. اما بعد از افق گشایی چیزی نیست و جایی نیست که برویم، درهم‌ریزی و انهدام است. پس وقتی یک سیستم وارد مرحله افق گشایی شد گزینه دیگری ندارد فقط یک گزینه دارد و آن هم تکمیل و تکامل افق گشایی است وگرنه باید تن به در‌هم ریزی و ویرانی بدهد. الان ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند یعنی اقتصاد و جامعه و سیاست و کرونا همگی دست به دست هم داده‌اند تا تو این آخرین قرص‌نان‌هایی که از چاه نفت درآورده‌ای را به غفلت نخوری و فقط و فقط صرف زنده ماندت بکنی و بعد برای داشتن چیزی بیش از زنده ماندن، «باید» الگوی زیست خودت را تغییر بدهی و این می شود همان افق گشایی. یعنی باید اولویت‌‌های زندگی ات و دغدغه‌هایت را تغییر دهی الگوی تغذیه و تحرک و گفتار و شغلت را تغییر بدهی و تغییرات دیگری را نیز، که اگر به آن تن ندهی دیگر قلب و کلیه و کبدت همراهی نخواهند کرد و ناگهان روزی در یک فشار جسمی یا روحی که قرار خواهی گرفت بدنت تشنج می‌کند و تمام.

تمام حرف من در آن مصاحبه این است که تحولات خوب و بد دهه قبل همه چیز را برای یک افق‌گشایی و نوسازی در نظام سیاسی آماده کرده است و این افق گشایی با انتخابات ۱۴۰۰ رخ خواهد داد. و البته هیچ فرقی نمی کند که نتیجه انتخابات ۱۴۰۰ چه باشد. آن انتخابات، خواه بسته و بی شور برگزار شود و از آن یک محافظه‌کار (اصول‌گرا، نظامی، ولایت‌مدار و …) بر سرقدرت بیاید یا یک انتخابات آزاد و بسیار پرشور و قطبی شده برگزار شود و از آن یک تحول‌خواه (اصلاح‌طلب، میانه رو، توده‌گرا، روشنفکر و …) به قدرت برسد، نتیجه یکی خواهد بود: قطار اقتصاد و سیاست در ایران به انتهای ریل خود رسیده است و سوزن‌بان هرکس می‌خواهد باشد «باید» دسته سوزن را بچرخاند وگرنه قطار از ریل خارج خواهد شد و پس از آن نمی دانیم چه رخ خواهد داد.

پس هر کس بیاید سوزن را می چرخاند یعنی «جرات نمی کند نچرخاند»، چون می‌داند با نچرخاندن سوزن چه سرانجامی برای قطار رقم می‌زند. این سوزن می چرخد و این قطار مسیرش را عوض می کند خواه یک نظامی بیاید، خواه یک روشنفکر، خواه یک ولایت مدار و …؛ مگر این که این سوزنبان «تصمیم قاطع گرفته باشد» که قطار به ته دره برود. و چون چنین سوزنبان جگرآوری در میان نخبگان سیاسی کشور سراغ ندارم (فقط در مورد آقای احمدی نژاد شک دارم!!) مطمئن هستم که هر کس بیاید دسته سوزن را می چرخاند و عصر جدیدی در جمهوری اسلامی آغاز خواهد شد. اکنون فقط دعوا سر این است که افتخار این چرخاندن دسته سوزن، نصیب چه کسی یا چه جناحی شود. الان مسابقه بر سر این است. یعنی هیچ کس در این که سوزن باید بچرخد شکی ندارد فقط هر کس می گوید من بهتر می توانم سوزن را بچرخانم. به نظرم از اکنون تا انتخابات، بهترین شعار اصلاح طلبانه و تحول‌خواهانه و روشنفکرانه این است: «گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن».

آه آه که چه سال دل انگیزی در پیش داریم!! فقط آدم دلش می‌خواهد این انتقال بی نظیر و دلپذیر تاریخی در ایران که با گردش قرن هجری از ۱۴ به ۱۵، و انتقال قدرت تمدنی از «غربِ غرب» به «شرقِ شرق» همراه است و در زمانه‌ای که ویروس مبارک کرونا به عنوان «ستون پنجم توسعه» در حال ایجاد تحول همه عرصه‌هاست، انتقالی آرام و کم‌هزینه و کم‌تنش باشد.

پس اصلا نگران این نباشیم که اگر فلان و فلان بیایند ایران سوریه می‌شود یا لیبی می‌شود یا عراق می‌شود یا مصر می‌شود یا ونزوئلا می‌شود. نه، ایران «نمی‌تواند» هیچکدام از آنها بشود،‌ چه ترامپ بماند چه نماند، چه نظامیان بیایند چه نیایند، چه رهبری باشند چه نباشند. به نظرم امروز تنها و تنها باید امیدوار باشیم که دولت در سال جاری بتواند اقتصاد را به خوبی مدیریت کند که با انهدام بورس یا انفجار بازارهای دیگر همراه نشود و با آرامش به سال بعد برود. و تک تک ما هم بکوشیم این نسل نوخواسته و پرانرژی و افق‌آفرین را با گفت‌وگو و محبت و همدلی و همزبانی، مجاب کنیم که اندکی صبوری کنند و در این کوتاه زمان باقی مانده تا افق‌گشایی دست به اعتراضات خونین و شورش‌های کور نزنند، تا کشور به سلامت از این مرحله عبور کند.

به گمان من امروز بزرگترین کار سیاسی این است که هر کس دستش می‌رسد بکوشد یک جوان بیکار را شاغل کند، حتی اگر زیان کند، حتی اگر شغل کاذب درست کند، حتی اگر از جیب حقوق بدهد، حتی اگر با ناکارآمدی تولید کند. من از سال ۸۸ به بعد همواره به دانشجویانم می‌گفتم اکنون موثرترین کار سیاسی، درس خواندن جدی و عمیق، خواندن زبان انگلیسی و آشنایی با فرصت‌های دنیای مدرن است. و به نظرم آن نسل، کار خودش را تا حد زیادی به خوبی انجام داده است. اکنون نوبت مدعیان نسل پیشین است که یا در ساخت شرایط امروز دخیل بوده‌اند یا از این شرایط بهره‌ها برده‌‌اند و ثروت و سرمایه و اعتباری انباشته اند. اگر هنوز تعهدی در آنها هست، همه باید توانایی‌ها و دارایی خود را به میانه آورند و در کار ایجاد امید در کشور به کار گیرند؛ و اکنون جدی‌ترین چشمه تولید امید، ایجاد اشتغال است. نذر کنید اشتغال تولید کنید؛ خمس‌تان را برای اشتغال جوانان صرف کنید؛ دستگاههای اتوماتیک را در کارخانه بخوابانید و به جایش از نیروی کار دستی استفاده کنید؛ و‌ به جای روضه و جشن تولد، جشن افتتاح مشاغل خانگی برای جوانانتان راه بیندازید. اصلا به امید دولت ننشینیم، خودمان باید کاری بکنیم. در کوچه و محله‌مان کمیته اشتغال جوانان راه بیندازیم و جوانان محله را درگیر این کمیته‌ها کنیم و سرمایه‌‌های کوچک را روی هم بریزیم و ایده‌های جوانان را جدی بگیریم و برای تحقق آنها سرمایه‌گذاری کنیم. همین ارتباطات و گفت‌وگوها و جمع‌شدن‌ها، امید می‌آفریند، حتی اگر شغلی هم ایجاد نشود.

در مصاحبه روزنامه شرق، چند نکته از گفته‌های من حذف شده بود که یکی از آنها را که برایم اهمیت دارد این جا باز‌می‌گویم. من در سال ۱۳۸۷ در نامه‌ای به مقامات عالی کشور، که در مقدمه کتاب «اقتصادی سیاسی مناقشه اتمی» آمده است، گفته‌ام  که اکنون که اوباما گفته است من آماده مذاکره با ایرانم (یعنی وقتی که هنوز بوش رئیس جمهور آمریکا بود و اوباما قرار بود در انتخابات ۲۰۰۸ با هم حزبی او، جان مک کین، رقابت کند) بهترین گزینه این است که ایران مذاکره را پیش از انتخابات، با اوباما آغاز کند. گفتم این یک فرصت استثنایی است که اگر از دست برود و اوباما سرکار بیاید، به دلایلی که در کتاب گفته ام، اوباما از طریق نهادهای جهانی و انواع تحریم ما را به گوشه رینگ می برد و امتیازها خواهد ستاند (آن زمان مقامات ما گمان می‌کردند که اگر جمهوری‌خواهان شکست بخورند، خطر تحریم رفع می‌شود و دموکرات‌ها نیز خطر جدی نخواهند بود)‌. آنجا گفته ام اکنون ما در وضعیت فتح خرمشهریم، در نقطه اقتدار، مبادا فرصت مذاکره را از دست بدهیم. ولی متاسفانه مقامات ما آن فرصت را سوزاندند و برای ۱۲ سال کشور ما را درگیر تحریم‌های استخوان سوز کردند.

 اکنون نیز همان را می گویم. ایران امروز در وضعیت فتح خرمشهر است. همه دهن کجی ها را به آمریکا کرده است و آمریکا با تمام قوا ایران را تحریم کرده است ولی هیچ کدام از پیش بینی‌های آمریکا در مورد ایران محقق نشده است و ایران همچنان سرافراز و پرقدرت ایستاده است. این البته یک پیروزی است اما «دیر نمی‌پاید». تا در اوج این پیروزی هستیم و تا آمریکای ترامپ درگیر مشکلات کرونا و اعتراضات رنگین پوستان است، و اکنون که ترامپ از هر نظر تحت فشار است، بهترین فرصت برای مذاکره است. مبادا گمان کنیم ترامپ در انتخابات بعدی شکست خواهد خورد و مذاکره را به بعد از انتخابات آمریکا موکول کنیم و سرنوشت یک جامعه را به یک احتمال موهوم گره بزنیم. شک نکنیم که مذاکره با ترامپ تضعیف شده امروز، بهتر از مذاکره با جو بایدن پیروز خواهد بود. دموکرات‌ها، اگر بیایند، در بهترین حالت به برجام برخواهند گشت و البته با تاخیر چند ماهه یا بیشتر. اما در این فاصله ایران فرصت‌های زیادی را از دست خواهد داد؛ تازه اگر ثبات سیاسی و اقتصادی داخلی از دست نرود. با تجربه فتح خرمشهر و با تجربه قبلی با اوباما، این بزرگترین خطای نظام سیاسی و بزرگترین فرصت سوزی برای ملت ایران خواهد بود که در شرایط بحرانی کنونی که اقتصاد ما با آن روبه‌روست و با جمعیت عظیم جوان بیکاری که هر لحظه آماده انفجار است، مذاکراتی که امروز می‌توانیم با عزت انجام بدهیم را به امید شکست ترامپ، به تعویق بیندازیم. دقت کنیم، امروز بزرگترین برگ بازی ما «خود مذاکره کردن» ‌است. در حالی که فردا مذاکره باید روی موضوعات مورد مناقشه باشد. امروز نقطه طلایی است که هر دو طرف از مذاکره، منفعت سنگین می‌برند و بنابراین می‌توان یک مذاکره برد-برد را رقم زد. ولی تفاوتش این است که منفعت آمریکا یک «منفعت روانی» است در حالی که منفعت ما واقعی است و با نان مردم و آینده جوانان سروکار دارد. و برعکس، هزینه پذیرش مذاکره برای ما، فقط چند شب فشار روانی است که بر مقامات ما می‌آید (بعید است از میان جامعه کسی از مذاکره ناخرسند باشد) و بعد می‌توان مذاکره را سالها طولش داد تا شرایط عوض شود. و البته یک سیاست‌مدار میهن‌دوست هر گاه لازم باشد از آبروی خودش برای عبور کشور از بحران‌ها مایه خواهد گذاشت. چنین باد.

محسن رنانی
۲۹ خرداد ۱۳۹۹
منبع : تارنمای رسمی محسن رنانی



پاسخ دادن

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد. فیلد وب سایت اختیاری است